نظریه گاز با تراکم زیاد یا نبولا : امانوئل کانت (Kante ) فیلسوف آلمانی در سال 1775 فرض کرد که منظومه شمسی یعنی خورشید ٬ سیارات ٬ اقمار و شهاب ها و دیگر مظاهر این منظومه از توده عظیمی از گاز متراکم و ابر مانند حاصل شده اند اما تئوری منشاء گازی کانت در آن زمان چندان مورد توجه دانشمندان قرار نگرفت.

نظریه برخورد یا تصادم : نظریه برخورد یا تصادم تقریبا همزمان با نظریه کانت توسط دانشمند فرانسوی به نام لوئی لکلرک ( Leclerc ) ملقب به کنت بوفون ( Buffon ) در پاسخ به چگونگی پیدایش زمین عنوان شد این دانشمند معتقد بود در زمانهای خیلی دور خورشید با یکی از شهاب‌های آسمانی تصادم نموده است و در نتیجه این برخورد موادی پخش شده و سپس سرد و منجمد شده و سیارات منظومه شمسی را بوجود آورده اند. طبق نظریه بوفون در انتخاب شهاب در تصادم با خورشید عدم هماهنگی مشخصی به چشم می خورد چون جرم شهاب نسبت به توده عظیم خورشیدی خیلی کوچک است و قادر نیست نظام کلی خورشید را تغییر دهد. به هر حال تئوری تصادم به عنوان مدل و اساس برای نظریات جدیدتر و نیز تصادم اجسامی با وزن بیشتر در فضا مورد مطالعه قرار گرفته است. ریاضی دان فرانسوی به نام لاپلاس (Laplace ) در سال 1796 نظر بوفون را رد کرد و نظر شخصی خود را شبیه نظریه کانت به نام تئوری ابری لاپلاس بیان کرد. این نظریه تا اواخر قرن نوزدهم مورد قبول دانشمندان و محققان زمین شناس قرار گرفت. بر اساس نظر لاپلاس همه سیارات در منظومه شمسی ابتدا مجموعه عظیمی را تشکیل می دادند و گاز داغ و ملتهبی که تشکیل جرم همگی آنها را می داد آرام به دور خود می چرخید این گاز ملتهب به طور تدریجی سرد شده و انقباض حاصل نموده و شکل آن بیش از پیش به حالت کروی نزدیک گردید. هر قدر سرعت گردش به دور خود این توده در حالت انقباض و سرد شدن بیشتر شد در قسمت استوایی بر آمدگی بیشتری حاصل کرد در همین قسمت بر آمده به تدریج موادی جدا و به خارج از جرم اصلی پرتاب شد. این توده کوچک جدا شده خود سرد و منقبض شد و مرحله آخر سیاره ای را تشکیل داد که در مدارهای مشخصی قرار گرفت. توده های کوچک و ملتهب دیگر از توده گازی ملتهب به تدریج که در حال سرد شدن بود جدا شدند و هر یک به نوبه خود سیاره‌ای را درست نمودند که در مدار مخصوص به خود قرار گرفتند. احتمالا همه سیارات ممکن است به این طریق از توده اولیه منظومه خود تشکیل شده باشند و جرم مرکزی باقیمانده خورشید منظومه شمسی را درست نموده است. سیارات حاصل نیز به نوبه خود تکه هایی از جرم اصلی خود را به خارج پرتاب نمودند و این قسمت های پرتاب شده از سیارات تشکیل اقمار و یا ماه های هر سیاره را داده اند. اگر نظریه لاپلاس را قبول کنیم باید بپذیریم که زمین در ابتدا تکه ای جدا شده از توده مرکزی بزرگی است که بعد ها خورشید را ایجاد کرده است.

نظریه پلانتسیمال یا تجمع قطعه های کوچک : در سال 1900 میلادی مولتون (Multon ) منجم و چمبرلین( Chamberlin ) زمین شناس نظر جدیدی ابراز داشتند که به نام فرضیه تشکیل کرات آسمانی از اجتماع قطعات کوچک جدا شده از هسته اصلی موسوم است. این فرضیه بر اساس حرکت چرخشی اجسام جامد کوچک به دور گاز یا هسته مرکزی قرار دارد. بنا به نظر مولتون و چمبرلین ستاره ای که با سرعت زیاد در فضا در حرکت بود بیش از پیش به خورشید نزدیک شد و نیروی ثقل و کشش عظیمی که به این ترتیب به هر یک از دو جرم بر اثر این نزدیکی وارد شد سبب تشکیل امواج بزرگی در توده گرم و گازی شکل و ملتهب آنها گردید. امواجی که بر سطح خورشید ملتهب بر اثر عبور سیاره ای با سرعت زیاد حاصل شد بیش از پیش وسعت گرفت و سبب پرتاب قسمتی از توده مذاب آن به خارج گردید. این تکه ملتهب حرکتی چرخشی به دور خود در فضا پیدا کرد. با تکرار عمل بعضی از این تکه های جدا شده به دنبال سیارات دیگر به سرعت روان شدند و بعضی دیگر تحت تاثیر جاذبه خورشید قرار گرفتند و گردش به دور خورشید را شروع نمودند. با نزدیک شدن سیاره سریع دیگری به نزدیک خورشید امواج بزرگ دیگری بر سطح آن حادث شدند و تکه هایی از آن جدا گردیدند و با ترتیب خاصی به دور خورشید به حرکت در آمدند. با سرد شدن تدریجی این قطعات جدا شده حالت گازی و ملتهب آن به حالت مذاب و مایع تبدیل شد . به تدریج به جرم های جامد کوچک تبدیل شدند. همین تکه های جدا شده که بعد ها به هم نزدیک شدند احتمالا سیارات منظومه شمسی را ایجاد کردند. بنابراین مطابق با این نظر سنگ های آسمانی مواد خرد شده خورشیدی هستند که نتوانستند شرایط تشکیل سیاره را پیدا نمایند.

نظریه کششی و موجی : دو دانشمند انگلیسی به نامهای جیمزجان ( Jean ) و جفری ( Jeaffray ) در سال 1918 نظر خود را بر اساس برخورد سیارات در فضا قرار دادند. اختلاف نظر این دو دانشمند با دانشمندانی نظیر چمبرلین و مولتون در این است که هیچ یک از سیاره های منظومه شمسی از اجتماع قطعات متعدد کوچک جدا شده از خورشید حاصل نشدند بلکه به عقیده ایشان هر سیاره ای در منظومه شمسی مستقیما از توده اصلی و مرکزی خورشید در اثر نزدیکی و عبور سیاره ای سریع از آن جدا شده است و تشکیل سیاره ای مستقل را داده است نه اینکه هر سیاره بزرگ از اجتماع قطعات کوچک جدا شده‌ای از خرده سنگ‌های متعدد آسمانی حاصل شده باشد. با قبول این فرضیه که حاصل حرکت سریع سیارات در سطح خورشید است باید قبول نماییم که هرگاه ستاره‌ای از نزدیک خورشید بگذرد و یا به آن نزدیک شود کشش آن ستاره موجب خروج توده ای دوکی شکل نزدیک به استوانه ای طویل از توده اصلی خورشید می شود. این توده دوکی شکل طویل در کنارها کشیده تر و نیز نازک می گردد ولی در مرکز وسیع تر و پهن تر می شود. سیاره های کوچک از قسمت های انتهایی نازک و سیاره های بزرگ از قسمت پهن مرکزی این توده دوکی شکل حاصل می شوند.

نظریه خورشید مضاعف : بنا به نظر لیتلتون ( Litltone ) خورشید ابتدا ستاره ای مضاعف بوده یعنی دو خورشید جدا از هم که به دور مرکز ثقلی مشترک در حرکت چرخشی بودند. احتمالا یک سیاره با حرکت سریع از نزدیکی این دو ستاره مضاعف خورشیدی گذشته و ارتباط دو سیاره را با کشش خود قطع کرده و آنرا به طرف خود کشانده است. توده گازی شکل خورشیدی که به این ترتیب از مجموعه مضاعف جدا شده است حرکت چرخشی سریع پیدا نموده و به تدریج کرات منظومه شمسی از آن حاصل شده اند در حالی که قسمت باقی مانده خورشید یا آفتاب امروزی منظومه شمسی را ایجاد نموده است. به این ترتیب لیتلتون نظر قابل قبول تری در مورد برخورد سیارات و چگونگی تشکیل کرات منظومه شمسی ارائه می دهد ولی گروهی از ستاره شناسان جدید این نظریه را قبول ندارند و اعتقاد آنها بر این است که مجموعه کلی جهان در تکامل عمومی خود نظم و ترتیبی را که می بینیم پیدا نموده است و مساله حوادث غیر مترقبه و یا تصادف و برخورد در ماوراء جریان عادی آن مطرح نیست به این ترتیب نظر قدیمی لاپلاس و کنت در مورد توده گازی شکل اولیه و تشکیل تدریجی کرات با تغییرات مختصر ٬ هماهنگی و نظم و ترتیب موجود در طبیعت را بهتر نشان می دهد. دانشمند آلمانی فون ویزکر ( Von weisker ) فرضیه ابری را به طریق دیگری ارائه می دهد. این دانشمند معتقد است که توده گازی شکل اولیه به تدریج از مرکز توده به اطراف گسترش می یابد و فاصله طولانی نسبت به هسته مرکزی پیدا می کند. قسمت عمده این توده گازی شکل از عناصر سبکی مانند هیدروژن و هلیوم تشکیل شده است و احتمالا فشار و تشعشعات نوری و حرارت زیاد موجب تشکیل عناصر سنگین تری همراه هیدروژن و هلیوم شده است. هر یک از این قسمت ها به تدریج بصورت توده هایی متحدالمرکز و کلیه ای شکل در آمده و این توده که تدریجا جرم هایی دیگر را در فضا به سوی خود جذب نموده و به تدریج به شکل کرات آسمانی در آمده است.

نظریه خورشید اولیه : نظر دیگری در مورد فرضیه توده گازی شکل توسط کوئیز ( Quise ) بیان گردید. بر اساس نظر کوئیز در ابتدا توده ابری بی شکل با وسعت بیش از حد تصور وجود داشت که در مرکز آن خورشید اولیه وجود داشت. ترکیب خارجی این توده گازی شکل وسیع و یکنواخت بود و نیز حرارت توده پایین بود چون خورشید اولیه هنوز قادر به تشعشع خورشیدی نبود. این توده اولیه به تدریج به تکه های کوچکتری تقسیم شده و متراکم تر گردیده و هسته اولیه کرات یا پروتوپلانت را ایجاد کرد. ماده اولیه هسته مرکزی یا خورشید اولیه تحت تاثیر ثقل متراکم شده و حرارت آن بیش از پیش افزایش یافته است. حرارتی که به این ترتیب از خورشید اولیه ساطع گشت سبب خروج عناصر سبک بخصوص هیدروژن و هلیوم از توده های پروتوپلانت و از جرم اصلی خود توده گازی شکل اولیه شد. در هر یک از کرات اولیه یا پروتوپلانت ها مواد سنگین مانند نیکل آهن و دیگر فلزات سنگین در قسمت مرکز این کرات متراکم شده و هر قدر حجم کرات اولیه کوچکتر شد حرکت چرخشی آن سریع تر و به تدریج وضع و سرعت امروزی را به خود گرفت.

نظریه تجزیه هسته ای : به نظر اوری ( Urey ) خورشید از توده ای گلوبول شکل بوجود آمده که ابتدا منجمد و سپس در اثر فشردگی گرم تر شد تا حدی که تجزیه هسته ای در مرکز آن آغاز گردید. یک قسمت از این گلوبول جدا و تشکیل سیاراتی را داده که به دور خورشید در حرکتند. در حقیقت تکه جدا شده با حرکت چرخشی خود سبب شد که قسمتهای سبک و سنگین آن از یکدیگر جدا و به این ترتیب سیارات ابتدا به حالت منجمد ایجاد و سپس تجزیه رادیواکتیو درونی هسته آن را گرم کرده است.

نظریه های فوق برگزیده ای از نظریات متعددی است که برای بیان چگونگی تشکیل زمین ابراز شده است. با این حال هیچ کدام از این نظریه ها در زمان حاضر مورد قبول تمام مراجع جهان قرار نگرفته است. دلیل عدم گسترش فرضیه های فوق را باید در این دانست که هیچکدام دلیل بارز و عینی عرضه نمی کنند بلکه بیشتر بر اساس تصورات و گمان هوشیارانه ای قرار گرفته اند.